Infrastructure

ˈɪnfrəˌstrʌktʃər ˈɪnfrəˌstrʌktʃə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    infrastructures

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C1
    زیرساخت
    • - The city's infrastructure includes roads, bridges, and public transportation systems.
    • - زیرساخت شهر مشتمل بر جاده‌ها، پل‌ها و سیستم‌های حمل‌ونقل عمومی است.
    • - financial infrastructure
    • - زیرساخت مالی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد infrastructure

  1. noun foundation
    Synonyms: base, footing, framework, groundwork, root, support, underpinning

لغات هم‌خانواده infrastructure

ارجاع به لغت infrastructure

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «infrastructure» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/infrastructure

لغات نزدیک infrastructure

پیشنهاد بهبود معانی