Innervate

ɪˈnɜːrveɪt ˈɪnɜːveɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    innervated
  • وجه وصفی حال:

    innervating

توضیحات

همچنین می‌توان از innerve به‌ جای innervate استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    پزشکی عصب‌دهی کردن، عصب‌دار کردن، عصب‌رسانی کردن، دارای پی کردن، پی دادن (به)، پی‌دار کردن
    • - The doctor used an electrical stimulus to innervate the patient's muscles.
    • - دکتر از یک محرک الکتریکی برای عصب‌دهی کردن عضلات بیمار استفاده کرد.
    • - The acupuncturist used needles to innervate specific points on the patient's body for pain relief.
    • - متخصص طب سوزنی برای رهایی از درد از سوزن برای پی‌دار کردن نقاطی خاص در بدن بیمار استفاده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت innervate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «innervate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/innervate

لغات نزدیک innervate

پیشنهاد بهبود معانی