Introvert

ˈɪntrəvɜrːt ˈɪntrəvɜːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable C2
    درون‌گرا
    • - The introvert's quiet nature often leads others to perceive him/her as shy or aloof.
    • - سرشت آرام درون‌گرا اغلب باعث می‌شود که دیگران او را خجالتی یا گوشه‌گیر بدانند.
    • - As an introvert, she often feels drained after spending too much time in large groups.
    • - او به‌عنوان درون‌گرا، اغلب پس از گذراندن زمان زیادی در گروه‌های بزرگ، احساس خستگی می‌کند.
  • verb - transitive
    به‌ سوی درون کشیدن، به خود متوجه کردن، به سوی خود برگرداندن (ذهن و فکر و غیره)
    • - She introverted her focus.
    • - تمرکزش را به سوی خود برگرداند.
    • - The teacher encouraged the students to introvert their attention and reflect on their own learning.
    • - معلم دانش‌آموزان را تشویق کرد تا توجه خود را به سوی درون بکشند و در مورد یادگیری خود تأمل کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد introvert

  1. noun person who retreats mentally
    Synonyms: autist, brooder, egoist, egotist, loner, narcissist, self-observer, solitary, wallflower
    Antonyms: extrovert

ارجاع به لغت introvert

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «introvert» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/introvert

لغات نزدیک introvert

پیشنهاد بهبود معانی