Intrusion

ɪnˈtruːʒn ɪnˈtruːʒn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable C2
    ورود بدون اجازه، نفوذ، دخالت، فضولی، مزاحمت
    • - I will not tolerate any intrusions into my private life.
    • - هیچ‌گونه دخالت در امور شخصی خودم را تحمل نخواهم کرد.
    • - During our meeting, repeated telephone calls were a major intrusion.
    • - طی ملاقات ما، تلفن‌های مکرر مزاحمت عمده‌ای بود.
  • noun uncountable
    زمین‌شناسی توده‌ی نفوذی (سنگ حاصل از جای‌گیری ماگما در سنگ‌های قدیمی‏‌تر)
    • - The evidence of the intrusion was seen in the form of fused rock layers.
    • - شواهد توده‌ی نفوذی به صورت لایه‌های سنگی ذوب‌شده دیده می‌شد.
    • - The intrusion of molten rock created a new volcanic vent.
    • - توده‌ی نفوذی سنگ مذاب دریچه‌ی آتشفشانی جدیدی را ایجاد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد intrusion

  1. noun interruption
    Synonyms: forced entrance, trespass, intervention, interposition, meddling, obtrusion, encroachment, invasion, incursion, inroad, infraction, overrunning, overstepping, impingement, imposition, transgression, interference

ارجاع به لغت intrusion

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «intrusion» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/intrusion

لغات نزدیک intrusion

پیشنهاد بهبود معانی