Iterate

ˈɪtəreɪt ˈɪtəreɪt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    تکرار کردن، دوباره گفتن، بازگو کردن
    • - He iterated his complaint.
    • - او شکایت خود را تکرار کرد.
    • - iterated integral
    • - (ریاضی) انتگرال بارسته
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد iterate

  1. verb say again
    Synonyms: go over, emphasize, repeat

ارجاع به لغت iterate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «iterate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/iterate

لغات نزدیک iterate

پیشنهاد بهبود معانی