Kook

kuːk kuːk kuːk
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    (آمریکا ـ عامیانه) خل، غیرعادی، کسی که یک تخته‌اش کم است
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد kook

  1. noun eccentric person
    Synonyms: crackpot, crank, crazy, dingbat, flake, fruitcake, lamebrain, lunatic, nut, screwball, wacko, weirdo

ارجاع به لغت kook

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «kook» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/kook

لغات نزدیک kook

پیشنهاد بهبود معانی