Make Sense

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • idiom A2
    قابل فهم بودن، معنی داشتن، معنی دادن، مفهوم بودن
    • - The instructions for assembling the furniture were so confusing that they didn't make sense to me.
    • - دستورالعمل‌ سرهم‌بندی کردن مبلمان آن‌قدر گیج‌کننده بود که برای من قابل فهم نبود.
    • - I read these books three times, but they still didn't make sense to me.
    • - این کتاب‌ها را سه بار خواندم اما باز هم برایم معنی نداشت.
  • idiom
    منطقی بودن، معقول بودن
    • - His argument didn't make sense.
    • - استدلالش منطقی نبود.
    • - It doesn't make sense to spend so much money on something you'll only use once.
    • - معقول نیست که برای چیزی که فقط یک بار از آن استفاده می‌کنید، پول زیادی خرج کنید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت make sense

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «make sense» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/make-sense

لغات نزدیک make sense

پیشنهاد بهبود معانی