Marshmallow

ˈmɑːrʃmeloʊ ˌmɑːʃˈmæləʊ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    marshmallows

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable
    مارشمالو، پف‌نبات، پاستیل پفی، نوعی شیرینی نرم خمیر‌مانند
    • - The child eagerly bit into the fluffy marshmallow.
    • - کودک مشتاقانه مارشمالوی نرم را گاز زد.
    • - She made gooey marshmallow treats for the bake sale.
    • - او شیرینی‌های خمیرمانند را برای فروش درست کرد.
    • - My grandma makes the best homemade marshmallows.
    • - مادربزرگ من بهترین پف‌نبات خانگی را درست می‌کند.
  • noun countable informal
    (طنز) (آدم) شُل‌وول، بی‌دست‌وپا، ترسو، ضعیف
    • - The marshmallow shied away from taking risks in life.
    • - آدم ترسو از ریسک کردن در زندگی اجتناب می‌کرد.
    • - The marshmallow hesitated before jumping off the diving board.
    • - آدم بی‌دست‌وپا قبل‌از پریدن از روی تخته‌ی غواصی تردید کرد.
  • noun countable
    گیاه‌شناسی گل ختمی
    • - The marshmallow plant has many medicinal properties.
    • - گیاه گل ختمی خواص دارویی زیادی دارد.
    • - The marshmallow plant has beautiful pink flowers.
    • - گیاه گل ختمی گل‌های صورتی زیبایی دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت marshmallow

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «marshmallow» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/marshmallow

لغات نزدیک marshmallow

پیشنهاد بهبود معانی