Mid

mɪd mɪd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • preposition
    ادبی قدیمی وسطِ، میانِ
    • - The travelers set up camp in the mid of the dense forest.
    • - مسافران در وسطِ جنگل انبوه اردو زدند.
    • - She found herself lost in the mid of the bustling city streets.
    • - او خود را در میان خیابان‌های شلوغ شهر گم کرده بود.
  • adjective prefix
    نیمه‌ی، وسطِ، میانه‌ی، اواسط
    • - The mid-summer sun was scorching hot.
    • - آفتاب نیمه‌ی تابستان سوزان بود.
    • - mid-afternoon
    • - میانه‌ی بعدازظهر
    • - Mid-March is a busy time for college students due to midterm exams.
    • - اواسط مارس به دلیل امتحانات میان‌ترم زمان شلوغی برای دانشجویان است.
  • adjective
    میانی، وسطی
    • - the mid finger
    • - انگشت میانی
    • - midrib
    • - رگ‌برگ میانی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد mid

  1. adjective At, in, near, or being the center
    Synonyms: center, central, medial, median, middle
  2. adjective Not extreme
    Synonyms: intermediate, medial, median, middle, intervening, central, mean, middle-of-the-road, midway

ارجاع به لغت mid

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mid» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mid

لغات نزدیک mid

پیشنهاد بهبود معانی