Midst

mɪdst mɪdst
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable C1
    دل، قلب، قسمت وسط، در وسط، در میان، بحبوحه
    • - There is a spy in our midst.
    • - در میان ما جاسوس وجود دارد.
    • - a house in the midst of a rice field
    • - خانه‌ای در میان یک کشتزار برنج
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد midst

  1. noun middle, core
    Synonyms: betwixt and between, bosom, center, deep, depths, halfway, heart, hub, interior, mean, medium, midpoint, nucleus, thick
    Antonyms: exterior, exteriority, outside

Collocations

ارجاع به لغت midst

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «midst» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/midst

لغات نزدیک midst

پیشنهاد بهبود معانی