Military Service

ˈmɪləˌteriˈsɜːrvəs ˈmɪlɪtriˈsɜːvɪs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    خدمت سربازی، خدمت نظامی
    • - His military service shaped him into a disciplined individual.
    • - خدمت سربازی او را به فردی منضبط تبدیل کرد.
    • - She has to do her military service.
    • - او باید خدمت نظامی‌اش را انجام دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت military service

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «military service» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/military-service

لغات نزدیک military service

پیشنهاد بهبود معانی