Rationalization

    ˌræʃn̩ələˈzeɪʃən ˌræʃn̩əlaɪˈzeɪʃn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      rationalizations

    معنی‌ها

    • noun
      انطباق با اصول عقلانی، عقلانی کردن، توجیه عقلی
    • noun
      توجیه، دلیل‌تراشی
    پیشنهاد بهبود معانی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    مترادف و متضاد rationalization

    1. noun A statement of causes or motives
      Synonyms: rationalisation, account, explanation, justification, rationale, reason
    2. noun The organization of a business according to scientific principles of management in order to increase efficiency
      Synonyms: rationalisation
    3. noun Systematic organization; the act of organizing something according to a system or a rationale
      Synonyms: systematization, systematisation, rationalisation

    لغات هم‌خانواده rationalization

    ارجاع به لغت rationalization

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «rationalization» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/rationalization

    لغات نزدیک rationalization

    پیشنهاد بهبود معانی
    دریافت فست دیکشنری از طریق اپ‌استور دانلود مستقیم فست دیکشنری