Revive

rɪˈvaɪv rɪˈvaɪv
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    revived
  • شکل سوم:

    revived
  • سوم شخص مفرد:

    revives
  • وجه وصفی حال:

    reviving

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive adverb C2
    زنده شدن، دوباره دایر شدن، دوباره رواج پیدا کردن،نیروی تازه دادن، احیا کردن، احیا شدن، باز جان بخشیدن، بهوش آمدن
    • - The rain revived the drooping plants.
    • - باران به گیاهان پژمرده جان تازه بخشید.
    • - Hope revived in him.
    • - امید در او زنده شد.
    • - His books revived the people's interest in magic.
    • - کتاب‌های او علاقه‌ی مردم را به سحر و جادو احیا کرد.
    • - His reforms revived the country's economy.
    • - اصلاحات او به اقتصاد کشور رونق دوباره داد.
    • - to revive an old play
    • - یک نمایش قدیمی را دوباره رواج دادن
    • - She kept reviving the scene in her mind.
    • - او مدام آن صحنه را در فکر خود مرور می‌کرد.
    • - Mohsen fainted twice, but both times he revived quickly.
    • - محسن دوبار غش کرد؛ ولی هر دو بار زود به هوش آمد.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد revive

  1. verb start again; bring back to life
    Synonyms: animate, arouse, awaken, bounce back, breathe new life into, brighten, bring around, bring to, cheer, come around, come to life, comfort, console, encourage, energize, enkindle, enliven, exhilarate, gladden, inspirit, invigorate, make whole, overcome, please, quicken, rally, reanimate, recondition, recover, refresh, rejuvenate, rekindle, relieve, renew, renovate, repair, restore, resurrect, resuscitate, revitalize, rouse, snap out of it, solace, spring up, strengthen, touch up, wake up
    Antonyms: destroy, kill, suppress

ارجاع به لغت revive

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «revive» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/revive

لغات نزدیک revive

پیشنهاد بهبود معانی