Terminal

ˈtɜrːmənl ˈtɜːmɪnl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    terminals

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    پزشکی بدون چاره، علاج‌ناپذیر، لاعلاج، درمان‌ناپذیر (بیماری)
    • - The doctor delivered the devastating news that my grandmother's illness was terminal.
    • - دکتر این خبر اندوه‌بار را داد که بیماری مادربزرگم بدون چاره است.
    • - Since his illness wasn't terminal, he felt a great relief.
    • - ازآنجایی‌که بیماری او علاج‌ناپذیر نبود، احساس آرامش زیادی کرد.
    • - terminal cancer
    • - سرطان علاج‌ناپذیر
  • adjective
    پزشکی نزدیک به مرگ، روبه‌موت (بیمار)
    • - The family gathered around the terminal patient.
    • - خانواده دور بیمار نزدیک به مرگ جمع شدند.
    • - The doctors informed us that he was a terminal patient.
    • - پزشکان به ما اطلاع دادند که او بیماری است که روبه‌موت است.
  • adjective
    شدید (برای اشاره به چیزی ناخوشایند یا منفی)
    • - the terminal damage to his car
    • - آسیب شدید به ماشین او
    • - The terminal weather conditions made travel impossible.
    • - شرایط آب‌وهوایی شدید سفر را غیرممکن می‌کرد.
  • noun countable B2
    پایانه، ترمینال (اتوبوس‌رانی و راه‌آهن و هواپیمایی)
    • - The airport terminal had several shops and restaurants for the convenience of travelers.
    • - پایانه‌ی فرودگاه دارای چندین مغازه و رستوران برای رفاه حال مسافران بود.
    • - The terminal was crowded with travelers.
    • - پایانه مملو از مسافر بود.
    • - We arrived at the airport terminal an hour before our flight.
    • - یک ساعت قبل از پرواز به ترمینال فرودگاه رسیدیم.
  • noun countable
    کامپیوتر پایانه، ترمینال (نوعی دستگاه سخت‌افزاری الکتریکی یا الکترومکانیکی که از آن برای وارد کردن داده‌ها و نمایش داده‌ها از یک رایانه یا یک سامانه‌ی رایانشی استفاده می‌شود)
    • - The technician troubleshooted a problem with the terminal's screen.
    • - تکنسین مشکل صفحه‌ی پایانه را برطرف کرد.
    • - The terminal displayed an error message on the screen.
    • - ترمینال پیغام خطا را روی صفحه نمایش داد.
  • noun countable
    (الکترونیک) پایانه، ترمینال، محل اتصال
    • - The wire was securely fastened to the terminal.
    • - سیم به‌طور محکم به پایانه متصل شد.
    • - The technician carefully inspected the terminal.
    • - تکنسین با دقت محل اتصال را بررسی کرد.
  • adjective
    پایانی، انتهایی
    • - terminal feathers
    • - پرهای انتهایی
    • - The project reached its terminal phase.
    • - این پروژه به مرحله‌ی پایانی خود رسید.
  • adjective
    گیاه‌شناسی سرشاخه‌ای، سرساقه‌ای (روینده در سر شاخه یا سر ساقه)
    • - a terminal leaf
    • - برگ سرشاخه‌ای
    • - Spring is the best time to observe the growth of a terminal bud.
    • - بهار بهترین زمان برای مشاهده‌ی رشد جوانه‌ی سرساقه‌ای است.
  • adjective
    دوره‌ای (بازرسی و امتحان و غیره)
    • - terminal inspections
    • - بازرسی‌های دوره‌ای
    • - The terminal exam was the last hurdle before graduation.
    • - امتحان دوره‌ای آخرین مانع قبل از فارغ‌التحصیلی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد terminal

  1. adjective final, deadly
    Synonyms: bounding, check out, closing, concluding, eventual, extreme, fatal, hindmost, incurable, killing, lag, last, latest, latter, lethal, limiting, mortal, on way out, period, ultimate, utmost
    Antonyms: beginning, initial, opening, reviving, starting
  2. noun end of road; limit
    Synonyms: boundary, depot, end, end of the line, extremity, station, termination, terminus
  3. noun computer screen, computer input/output device
    Synonyms: cathode ray tube, CRT, display, input device, monitor, screen, VDT, video display

ارجاع به لغت terminal

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «terminal» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/terminal

لغات نزدیک terminal

پیشنهاد بهبود معانی