خردمند به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • عاقل، هوشیار، دانا
  • فونتیک فارسی

    kheradmand
  • صفت
    wise, intellect, sage, rational, sagacious, intellectual, sapient, intelligent, reasonable
    • - پیرزن خردمند

    • - a wise old woman
    • - او شاگرد خردمندی بود که همیشه سوالاتی ژرف می‌پرسید.

    • - She was an intelligent student who always asked thoughtful questions.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد خردمند

ارجاع به لغت خردمند

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خردمند» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/خردمند

لغات نزدیک خردمند

پیشنهاد بهبود معانی