خوشایند به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • مقبول، پسندیده، شایسته
  • فونتیک فارسی

    khoshaayand
  • صفت
    good, pleasant, pleasing, nice, sweet, bonny, decent, welcome, congenial, bland, balmy, cool, likeable, palatable, savory, piquant, delicate, enjoyable, acceptable, agreeable, delightful, flattering, winsome, winning, dreamy, blissful, lovely, refreshing, graceful, gentle
    • - بوی خوشایند

    • - an agreeable smell
    • - لبخند خوشایند

    • - a bland smile
    • - مکالمه کردن با او خوشایند بود.

    • - It was pleasant to converse with her.
    • - صدای پای پدرم برایم آشنا و خوشایند بود.

    • - My father's footfall was familiar and pleasant to me.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد خوشایند

ارجاع به لغت خوشایند

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خوشایند» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/خوشایند

لغات نزدیک خوشایند

پیشنهاد بهبود معانی