فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Abash

əˈbæʃ əˈbæʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    abashed
  • شکل سوم:

    abashed
  • سوم شخص مفرد:

    abashes
  • وجه وصفی حال:

    abashing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • verb - transitive
    شرمنده کردن، خجالت دادن، دست پاچه نمودن
    • - She said abashedly...
    • - او با کم‌رویی گفت ...
    • - She was easily abashed.
    • - او زود خجالتی می‌شد.
    • - His mistake abashed him.
    • - اشتباهش او را شرمسار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد abash

  1. verb embarrass
    Synonyms: disconcert, rattle

ارجاع به لغت abash

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «abash» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/abash

لغات نزدیک abash

پیشنهاد بهبود معانی