Bandage

ˈbændɪdʒ ˈbændɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bandaged
  • شکل سوم:

    bandaged
  • سوم شخص مفرد:

    bandages
  • وجه وصفی حال:

    bandaging
  • شکل جمع:

    bandages

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable uncountable A2
    بانداژ، نوار زخم‌بندی، باندپیچی
    • - a man with a bandaged arm
    • - مردی با بازوی نوارپیچی شده
    • - The doctor applied a fresh bandage to the wound.
    • - دکتر یک بانداژ تازه روی زخم زد.
  • noun countable
    انگلیسی آمریکایی چسب‌زخم
    • - The bandage concealed the deep cut on her arm.
    • - چسب‌زخم بریدگی عمیق بازوی او را پنهان کرد.
    • - She carefully removed the old bandage.
    • - او چسب‌زخم قبلی را بااحتیاط برداشت.
  • verb - transitive
    بانداژ کردن، پانسمان کردن، باندپیچی کردن
    • - The nurse bandaged the boy's scraped knee.
    • - پرستار زانوی خراشیده‌ی پسر را پانسمان کرد.
    • - I bandaged my finger after cutting it.
    • - انگشتم را بعداز بریدن بانداژ کردم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bandage

  1. noun covering for wound
    Synonyms: cast, compress, dressing, gauze, plaster
  2. verb cover a wound
    Synonyms: bind, dress, swathe, truss, wrap

ارجاع به لغت bandage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bandage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bandage

لغات نزدیک bandage

پیشنهاد بهبود معانی