Baton

bæˈtɑːn / / bə- ˈbætɒn / / -tn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    batons

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    عصا، باتون یا چوب قانون، عصای افسران، عصا یا چوپ صاحب منصبان، چوبدستی پلیس
    • - The policeman hit me on the head with his baton.
    • - پاسبان با باتون توی سرم زد.
    • - The reactionary police made a baton charge on the demonstrating crowd.
    • - پلیس واپسگرا با باتوم به جمعیت تظاهرکننده حمله کرد.
  • noun countable
    میزانه (که رهبر دسته ی موسیقی در دست می گیرد)، چوب میزانه
    • - The conductor raised his baton.
    • - رهبر ارکستر چوب میزانه را بلند کرد.
    • - He could have been leading a parade, twirling the baton.
    • - او می توانست یک رژه را رهبری کند و میزانه را بچرخاند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد baton

  1. noun stick used for conducting or for protection
    Synonyms: billy, billy club, blackjack, club, cudgel, mace, nightstick, rod, staff, truncheon, wand

ارجاع به لغت baton

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «baton» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/baton

لغات نزدیک baton

پیشنهاد بهبود معانی