Bear Witness

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

  • collocation
    شاهد بودن
  • collocation
    شهادت دادن، گواهی دادن، شاهد بودن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bear witness

  1. verb vouch for
    Synonyms: attest, confirm, corroborate, demonstrate, depose, evidence, evince, prove, show, testify, testify to

ارجاع به لغت bear witness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bear witness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bear-witness

لغات نزدیک bear witness

پیشنهاد بهبود معانی