Bell

bel bel
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    belled
  • سوم شخص مفرد:

    bells
  • وجه وصفی حال:

    belling
  • شکل جمع:

    bells

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable B1
    زنگ
    • - The bell rang.
    • - زنگ به صدا درآمد.
    • - Did you hear the bell?
    • - صدای زنگ را شنیدی؟
  • noun countable
    ناقوس
    • - The church bell chimed at noon.
    • - ناقوس کلیسا در ظهر به صدا درآمد.
    • - I heard the sound of a bell in the distance.
    • - صدای ناقوس را از دور شنیدم.
  • verb - transitive
    زنگوله بستن، زنگ بستن
    • - She will bell the cat so we can hear it coming.
    • - او به گربه زنگوله می‌بندد تا صدای آمدنش را بشنویم.
    • - We need to bell our bikes so pedestrians can hear us coming.
    • - باید به دوچرخه‌هایمان زنگ ببندیم تا عابران پیاده صدای آمدن ما را بشنوند.
  • verb - intransitive verb - transitive informal
    انگلیسی بریتانیایی زنگ زدن (به کسی)
    • - I belled my friend to invite her to the party.
    • - به دوستم زنگ زدم تا او را به مهمانی دعوت کنم.
    • - He belled me yesterday.
    • - دیروز به من زنگ زد.
  • verb - intransitive
    ادبی به شکل زنگ درآمدن
    • - The clouds began to bell in the distance.
    • - ابرها از دور شروع به به شکل زنگ درآمدن کردند.
    • - The flower petals began to bell.
    • - گلبرگ‌های گل شروع به به شکل زنگ درآمدن کردند.
  • noun
    زنگ (صدا)
    • - The bell's melodic tone filled the room.
    • - لحن ملودیک زنگ اتاق را پر کرده بود.
    • - I could hear the bell.
    • - توانستم صدای زنگ را بشنوم.
  • noun
    زنگ (که هر نیم‌ساعت در کشتی به صدا درمی‌آید)
    • - The sailor eagerly awaited the sound of the bell.
    • - ملوان مشتاقانه منتظر صدای زنگ بود.
    • - The captain ordered the crew to gather on deck when they heard the bell.
    • - کاپیتان به خدمه دستور داد با شنیدن صدای زنگ روی عرشه جمع شوند.
  • noun countable
    به شکل زنگ، زنگ‌مانند، ناقوس‌مانند
    • - The scientist studied the bell-shaped organ in the lab.
    • - دانشمند این اندام زنگ‌مانند را در آزمایشگاه مطالعه کرد.
    • - The moose's dewlap was like a bell.
    • - لاله‌ی موس (بزرگ‌ترین نوع گوزن از لحاظ هیکل) به شکل زنگ بود.
  • noun countable
    موسیقی (به‌صورت جمع) سنتور فرنگی (سنتوری که به جای سیم تسمه‌های فلزی و صدایی زنگ‌مانند دارد)
    • - The bells rang out in celebration.
    • - سنتور فرنگی در جشن به صدا درآمد.
    • - She played the bells in the school band.
    • - او در گروه موسیقی مدرسه سنتور فرنگی می‌نواخت.
  • verb - transitive
    به‌تدریج فراخ شدن (مانند ناقوس)
    • - The dough in the oven began to bells.
    • - خمیر درون فر شروع به به‌تدریج فراخ شدن کرد.
    • - The flowers in the garden bells beautifully in the spring.
    • - گل‌های باغ در بهار به‌زیبایی به‌تدریج فراخ می‌شدند.
  • noun countable
    غرش، صدای شبیه نعره کردن
    • - The bell of the lion could be heard for miles.
    • - صدای غرش شیر تا کیلومترها به گوش می‌رسید.
    • - The bell of the elephant echoed through the jungle.
    • - نعره‌ی فیل در جنگل پیچید.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bell

  1. noun signaling object or sound
    Synonyms: alarm, buzz, buzzer, carillon, chime, clapper, curfew, ding-dong, dinger, gong, peal, ringer, siren, tintinnabulum, tocsin, toll, vesper

Collocations

  • bell curve

    کمان زنگ‌سان، منحنی زنگدیس

  • bell-shaped

    زنگدیس، ناقوس مانند

  • give (someone) a bell

    (انگلیس) تلفن زدن (به کسی)

  • ring a bell

    1- زنگ را زدن 2- خاطره‌ای را زنده کردن، به یاد آوردن، به‌نظر آشنا آمدن

  • wind bell

    زنگوله‌ی بادی، باد زنگ (رجوع شود به: wind chimes)

Idioms

  • it rings a bell

    مثل اینکه دارد یادم می‌آید، مرا به یاد چیزی می‌اندازد

  • ring a bell

    1- زنگ را زدن 2- خاطره‌ای را زنده کردن، به یاد آوردن، به‌نظر آشنا آمدن

  • ring the bell

    (عامیانه) موفق شدن، به کامیابی رسیدن

  • (as) clear as a bell

    کاملاً واضح، کاملاً رسا

ارجاع به لغت bell

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bell» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bell

لغات نزدیک bell

پیشنهاد بهبود معانی