Formula

ˈfɔːrmjələ ˈfɔːmjələ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    formulas

توضیحات

همچنین می‌توان از شکل جمع formulae به‌ جای formulas استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun C1
    (شیمی، ریاضی، فیزیک) فرمول
    • - a mathematical formula
    • - یک فرمول ریاضی
    • - an acid whose formula is HCOOH
    • - اسیدی با فرمول HCOOH
  • noun
    قاعده، ضابطه، دستور، قانون، دستور عمل، روش
  • noun
    دستور ساخت، طریقه‌ی ساختن، طرز ترکیب، دستور عمل
    • - a formula for writing musical comedies
    • - دستور نگارش کمدی‌های موزیکال
  • noun
    عبارت کلیشه‌ای، کلیشه، اصطلاح رایج
  • noun
    (در آمریکا) شیر خشک، غذای نوزاد
  • noun
    (اتومبیل رانی) فرمول، رده
    • - formula 1 racing cars
    • - اتومبیل‌های کورسی رده‌ی اول
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد formula

  1. noun set preparation; rule, recipe
    Synonyms: blueprint, canon, code, credo, creed, custom, description, direction, equation, form, formulary, maxim, method, modus operandi, precept, prescription, principle, procedure, rite, ritual, rote, rubric, specifications, theorem, way

ارجاع به لغت formula

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «formula» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/formula

لغات نزدیک formula

پیشنهاد بهبود معانی