Gladden

ˈɡlædn ˈɡlædn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • adverb
    خوشنود کردن، خرسند کردن، خوشحال کردن، شاد شدن
    • - Seeing her child gladdened the mother's heart.
    • - دیدن فرزندش قلب مادر را شاد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد gladden

  1. verb please
    Synonyms: brighten, cheer, delight, elate, hearten, make happy, warm

لغات هم‌خانواده gladden

ارجاع به لغت gladden

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gladden» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gladden

لغات نزدیک gladden

پیشنهاد بهبود معانی