Glass

ɡlæs ɡlɑːs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    glasses

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable A1
    شیشه
    • - A bottle is made of glass.
    • - بطری از شیشه ساخته شده است.
    • - The upper half of the door was glass.
    • - نیمه‌ی فوقانی در از شیشه بود.
    • - a glass table
    • - میز شیشه‌ای
  • noun countable
    آبگینه، لیوان، گیلاس، جام، استکان
  • noun plural
    عینک
    • - She put her glasses on the table.
    • - او عینک خود را روی میز گذاشت.
    • - I bought a new pair of glasses.
    • - یک عینک تازه خریدم.
    • - The porch had been glassed in.
    • - ایوان را با قاب شیشه محصور کرده بودند.
  • noun
    شیشه دوربین، شیشه ذره‌بین، عدسی
  • noun
    شیشه‌آلات، آلت شیشه‌ای
  • noun countable
    (قدیمی) آینه
  • noun
    آبگینه‌ای، هر چیز شیشه مانند، براق، چیز شفاف و شکننده، صیقلی
    • - Sherry bought a sparkling set of dinner glasses.
    • - شری یک دست ظرف غذاخوری نو و براق خرید.
  • verb - transitive
    شیشه گرفتن، عینک‌دار کردن، شیشه‌ای کردن، صیقلی کردن
  • verb - transitive
    درظرف شیشه‌ای ریختن
    • - glassed pickles
    • - ترشی که در بطری ریخته‌شده
  • abbreviation
    (Glass) فیلیپ گلاس (آهنگساز آمریکایی)
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد glass

  1. noun object that reflects an image
    Synonyms: looking glass, mirror, reflector, seeing glass
  2. noun object used for drinking liquids
    Synonyms: beaker, bottle, chalice, cup, decanter, goblet, highball, jar, jigger, jug, mug, pilsener, pony, snifter, tumbler

Phrasal verbs

  • to glass in

    دورادور چیزی را شیشه گرفتن، با شیشه‌ی جام پوشاندن

لغات هم‌خانواده glass

ارجاع به لغت glass

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glass» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glass

لغات نزدیک glass

پیشنهاد بهبود معانی