Glean

ɡliːn ɡliːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    خوشه‌چینی کردن، این‌سو و آن‌سو جمع کردن
    • - After the harvest, the gypsies came and gleaned wheat.
    • - بعد از برداشت محصول، کولی‌ها آمدند و بقایای گندم را جمع کردند.
    • - to glean information
    • - کم‌کم اطلاعات به دست آوردن
    • - gleaning old newspapers for relevant news
    • - از روزنامه‌های قدیمی اخبار مربوط را کسب کردن
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد glean

  1. verb pick out, collect
    Synonyms: accumulate, amass, ascertain, conclude, cull, deduce, extract, garner, gather, harvest, learn, pick, reap, select, sift, winnow

ارجاع به لغت glean

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glean» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glean

لغات نزدیک glean

پیشنهاد بهبود معانی