Glob

ɡlɑːb ɡlɒb
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    ذره کوچک، قطره کوچک، گلبول، کره کوچک، قطره، لکه
    • - little globs of ink
    • - لکه‌های کوچک جوهر
    • - Globs of oil floated on the water.
    • - قطعات گرد روغن روی آب شناور بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد glob

  1. noun thick lump
    Synonyms: batch, blob, chunk, clump, gob, hunk, mass, wad

ارجاع به لغت glob

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «glob» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/glob

لغات نزدیک glob

پیشنهاد بهبود معانی