Headsman

ˈhedzmən ˈhedzmən
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • noun
    جلاد، دژخیم، رئیس، پیشوا، رهبر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد headsman

  1. noun An executioner who beheads the condemned person
    Synonyms: hangman, beheader, headman, public executioner

ارجاع به لغت headsman

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «headsman» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/headsman

لغات نزدیک headsman

پیشنهاد بهبود معانی