Hinterland

ˈhɪnt̬ərlænd ˈhɪntəlænd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun
    زمین پشت ساحل، مناطق داخلی کشور
    • - Iran's hinterland is mountainous.
    • - سرزمین درونی ایران کوهستانی است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد hinterland

  1. noun backcountry
    Synonyms: boondocks, boonies, borderland, brush, bush country, frontier, outback, sticks, wasteland, wilderness, woods

ارجاع به لغت hinterland

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hinterland» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/hinterland

لغات نزدیک hinterland

پیشنهاد بهبود معانی