Lineage

ˈlɪniɪdʒ ˈlɪniɪdʒ ˈlɪni-ɪdʒ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    سطربندی، سطرشماری
  • noun
    سویه، دودمان، اصل‌ونسب، اجداد، اعقاب
    • - a man of unknown lineage
    • - مردی که اصل و تبارش نامعلوم است
    • - She is of royal lineage.
    • - او از نسل پادشاهان است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد lineage

  1. noun ancestry
    Synonyms: birth, blood, breed, clan, descendants, descent, extraction, family, folk, forebears, genealogy, heredity, house, kin, kindred, line, offspring, origin, pedigree, progenitors, progeny, race, stirps, stock, succession, tribe

ارجاع به لغت lineage

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lineage» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lineage

لغات نزدیک lineage

پیشنهاد بهبود معانی