فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Made-up

ˈmeɪdˈəp meɪdʌp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    آرایش و پیرایش آرایش‌کرده، بزک‌کرده
    • - She's sometimes very heavily made-up.
    • - او گاهی اوقات به‌شدت آرایش می‌کند.
    • - She came to the office all made-up.
    • - او بزک‌کرده به اداره آمد.
  • adjective
    ساختگی، تقلبی، مصنوعی، دروغین، جعلی، من‌درآوردی
    • - a made-up story
    • - داستان ساختگی
    • - made-up information
    • - اطلاعات جعلی
  • adjective
    خوش‌حال، ذوق‌زده
    • - She wore a made-up smile after receiving the promotion.
    • - او پس‌از دریافت ترفیع، لبخندی ذوق‌زده کرد.
    • - The made-up atmosphere at the family reunion filled my heart with happiness.
    • - فضای خوش‌حالی در جمع خانواده، قلبم را پر از شادی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد made-up

  1. adjective invented mentally
    Synonyms: fabricated, false, fictional, imaginary, make-believe, mythical, prepared, specious, trumped-up, unreal, untrue
    Antonyms: original, real, true

ارجاع به لغت made-up

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «made-up» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/made-up-2

لغات نزدیک made-up

پیشنهاد بهبود معانی