فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Magnet

ˈmæɡnɪt ˈmæɡnɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    magnets

توضیحات

شکل نوشتاری دیگر این لغت در معنی آخر: -magneto

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    فیزیک مغناطیس، آهن‌ربا
    • - The magnet stuck to the refrigerator door.
    • - آهن‌ربا به در یخچال چسبیده بود.
    • - I used a magnet to pick up the paperclips from the floor.
    • - از آهن‌ربا برای برداشتن گیره‌های کاغذ از روی زمین استفاده کردم.
  • noun countable
    (شخص یا مکانی) جذاب، پرجاذبه، گیرا، جاذب، (مجازاً) آهن‌ربا
    • - New York became a magnet for exiled artists.
    • - نیویورک شهری پرجاذبه برای جلب هنرمندان تبعیدی شد.
    • - Love of fame is a magnet that draws young people to sports.
    • - عشق به شهرت آهن‌ربایی است که جوانان را به ورزش می‌کشد.
  • prefix
    مغناطیس، مگنت
    • - Magnetite is a naturally occurring magnetic mineral.
    • - مگنتیت یک کانی مغناطیسی طبیعی است.
    • - Magnetoencephalography allows researchers to map brain activity using magnetic fields.
    • - مغناطیس‌نگاری‌مغزی (یا مگنتوانسفالوگرافی) به محققان این امکان را می‌دهد تا با استفاده از میدان‌های مغناطیسی فعالیت مغز را ترسیم کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد magnet

  1. noun A characteristic that provides pleasure and attracts
    Synonyms: attraction, lodestone, magnetite, magnetic iron ore, bar-magnet, electromagnet, attractor, horseshoe magnet, attracter, attractive feature

ارجاع به لغت magnet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «magnet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/magnet

لغات نزدیک magnet

پیشنهاد بهبود معانی