Narco-

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

• noun plural
  انگلیسی آمریکایی عامیانه قاچاقچی موادمخدر، ساقی موادمخدر
  • - It is dangerous to associate with known narcos in the area.
  • - ارتباط با ساقی موادمخدر شناخته‌شده در منطقه خطرناک است.

  • - The narcos were known for their violent tactics in the drug trade.
  • - قاچاقچی موادمخدر به‌خاطر تاکتیک‌های خشونت‌آمیزش در تجارت موادمخدر شهرت داشت.
• noun plural
  انگلیسی آمریکایی عامیانه پلیس یا مامور مبارزه با موادمخدر
  • - The narcos conducted a successful raid on the cartel's hideout.
  • - مامور مبارزه با موادمخدر یک حمله‌ی موفقیت‌آمیز به مخفیگاه کارتل انجام دادند.

  • - The narcos worked tirelessly to dismantle the drug trafficking ring.
  • - پلیس مبارزه با موادمخدر به‌طور خستگی‌ناپذیری برای متلاشی کردن باند قاچاق موادمخدر تلاش کرد.
• prefix
  خواب، خواب‌آوری
  • - Narcolepsy
  • - نارکولپسی (حمله‌ی خواب)

  • - Nitrogen narcosis
  • - نیتروژن نارکوسیس (حالت بی‌حسی و خواب‌آلودگی نیتروژن)
• prefix
  موادمخدر
  • - narco-terrorists
  • - مبارزه با موادمخدر

  • - narco-dealer
  • - دلال موادمخدر