Nudge

nʌdʒ nʌdʒ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    nudged
  • شکل سوم:

    nudged
  • سوم شخص مفرد:

    nudges
  • وجه وصفی حال:

    nudging
  • شکل جمع:

    nudges

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    با آرنج زدن، سقلمه، اشاره کردن
    • - She nudged her husband to let him know it was time to leave.
    • - او با آرنج به شوهرش زد تا به او حالی کند که موقع رفتن است.
    • - She needs to be nudged into studying.
    • - او نیاز دارد که به مطالعه تشویق شود.
    • - He needs a nudge to get going.
    • - برای آغاز به کار نیاز به ترغیب دارد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد nudge

  1. noun, verb bump, elbow
    Synonyms: dig, jab, jog, poke, prod, punch, push, shove, tap, touch

ارجاع به لغت nudge

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nudge» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nudge

لغات نزدیک nudge

پیشنهاد بهبود معانی