Run Into

ˈrʌn ˈɪntu rʌn ˈɪntuː
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb B2
    خوردن به، تصادف کردن، برخورد کردن، زدن به
    • - Be careful not to run into any pedestrians when you're driving downtown.
    • - هنگام رانندگی در مرکز شهر مراقب باشید که با عابر پیاده برخورد نکنید.
    • - I'm sorry, I didn't mean to run into your car in the parking lot.
    • - ببخشید نمی‌خواستم در پارکینگ به ماشین شما بزنم.
  • phrasal verb B2
    (به‌طور تصادفی و اتفاقی) کسی را دیدن، به کسی برخوردن، با کسی روبه‌رو شدن
    • - I didn't expect to run into you at the grocery store.
    • - انتظار نداشتم در خواربارفروشی با شما برخورد کنم.
    • - Last night, I ran into my ex-boyfriend at a party and it was awkward.
    • - دیشب در یک مهمانی به‌طور اتفاقی دوست پسر سابقم را دیدم و خیلی بد بود.
  • phrasal verb
    (با مشکلی) برخورد کردن، مواجه شدن
    • - I hope I don't run into any traffic on my way to work.
    • - امیدوارم در راه رفتن به محل کارم با ترافیکی برخورد نکنم.
    • - A fishing boat ran into a very bad storm and sent out a message for help.
    • - یک قایق ماهیگیری با طوفان بسیار بدی برخورد کرد و پیامی برای کمک فرستاد.
    • - If you run into any issues with the new software, let me know.
    • - اگر با نرم‌افزار جدید با مشکلی مواجه شدید، به من اطلاع دهید.
  • phrasal verb
    رسیدن به (هزینه، قیمت و تعداد)
    • - If we keep buying souvenirs, we'll easily run into hundreds of dollars before we leave the souvenir shop.
    • - اگر به خرید سوغاتی ادامه دهیم، قبل‌از اینکه مغازه‌ی سوغاتی‌فروشی را ترک کنیم به‌راحتی به قیمت صدها دلار می‌رسیم.
    • - I'm afraid your project expenses have already run into the budget we allocated for this quarter.
    • - می‌ترسم که هزینه‌های پروژه‌ی شما قبلاً به بودجه‌ای که ما برای این سه‌ماهه اختصاص داده‌ایم، رسیده باشد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد run into

  1. phrasal verb Enter by running
  2. phrasal verb Collide with
  3. phrasal verb Encounter or meet unexpectedly
  4. phrasal verb to experience something unexpectedly
  5. phrasal verb Reach a large figure

Idioms

  • run into the ground

    (عامیانه) زیاد انجام دادن، افراط کردن، زیاده‌روی کردن

ارجاع به لغت run into

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «run into» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/run-into

لغات نزدیک run into

پیشنهاد بهبود معانی