Watery

ˈwɒː- / / ˈwɑː- ˈwɔːtri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more watery
  • صفت عالی:

    most watery

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    آبی، آبدار، اشکبار، پرآب، آبکی، رقیق
    • - watery soup
    • - سوپ آبکی
    • - Sisters met with watery eyes.
    • - خواهران با چشمان اشکبار با هم ملاقات کردند.
    • - sailors lying in their watery graves
    • - ملوانانی که در گورهای دریایی خود خوابیده‌اند
    • - a watery style of writing
    • - سبک نویسندگی سست
    • - a watery blue
    • - آبی کم‌رنگ
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد watery

  1. adjective liquid, diluted
    Synonyms: adulterated, anemic, aqueous, bloodless, colorless, damp, dilute, doused, flavorless, fluid, humid, insipid, marshy, moist, pale, runny, serous, sodden, soggy, tasteless, thin, washed, watered-down, waterlike, water-logged, weak, wet
    Antonyms: concentrated, dehydrated, dry, solid

ارجاع به لغت watery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «watery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/watery

لغات نزدیک watery

پیشنهاد بهبود معانی