Weld

weld weld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    welded
  • شکل سوم:

    welded
  • سوم شخص مفرد:

    welds
  • وجه وصفی حال:

    welding
  • شکل جمع:

    welds

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive
    جوشکاری کردن، جوش دادن، پیوستن، جوش
    • - Iron welds easily.
    • - آهن به‌آسانی جوشکاری می‌شود.
    • - We welded the two rods together.
    • - ما آن دو میله را به‌هم جوش دادیم.
    • - welded pipes
    • - لوله‌های جوشکاری‌شده
    • - to weld a group of warring tribes into a unified nation
    • - دست‌های از قبایل جنگجو را به ملتی متحد تبدیل کردن
    • - Hassan's kindness welded his wife to him for ever.
    • - مهربانی حسن زنش را برای همیشه با او همبسته کرد.
    • - alloys that weld at different heats
    • - آلیاژهایی که در حرارت‌های مختلف به‌هم جوش می‌خورند
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد weld

  1. verb bind, connect
    Synonyms: bond, braze, cement, combine, fix, fuse, join, link, solder, unite
    Antonyms: disconnect, separate

ارجاع به لغت weld

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «weld» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/weld

لغات نزدیک weld

پیشنهاد بهبود معانی