Worthlessness

ˈwɜːrθləsnəs ˈwɜːθləsnəs
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun uncountable
    احساس حقارت، احساس مفید نبودن، بی‌اهمیتی
    • - Those who have been abused as children often experience a sense of worthlessness.
    • - کسانی که در کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته‌اند، اغلب احساس حقارت را تجربه می‌کنند.
    • - She started to sound off about the worthlessness of most television.
    • - او با صدای بلند شروع به صحبت درباره‌ی بی‌اهمیتی اکثر تلویزیون‌ها کرد.
  • noun uncountable
    (از نظر پولی و مالی) بی‌ارزشی، بی‌قیمتی، بی‌بهایی
    • - The insurance company has acknowledged the worthlessness of critical illness cover.
    • - این شرکت بیمه، بی‌ارزش بودن پوشش بیماری‌های بحرانی را تصدیق کرده است.
    • - This African country's currency descended into utter worthlessness.
    • - ارزش واحد پول این کشور آفریقایی به بی‌ارزشی مطلق سقوط کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد worthlessness

  1. noun Having no qualities that would render it valuable or useful
    Synonyms: uselessness, impracticality, inefficiency, inadequacy, inability, ruined or worthless condition, lack of use, ineptitude, lack of value, inapplicability, badness
    Antonyms: worth

لغات هم‌خانواده worthlessness

ارجاع به لغت worthlessness

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «worthlessness» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/worthlessness

لغات نزدیک worthlessness

پیشنهاد بهبود معانی